سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک ولغزان است
و گر دست محبّت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟.....
مسیحای جوان مرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...... آی
دمت گرم وسرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای.....
مهدی اخوان ثالث
آی آدم ها که بر ساحل نشسته ، شاد وخندانید !
یک نفر در آب می سپارد جان
یک نفر دارد که دست وپای دائم می زند،
روی این دریای تند وتیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست
یابیدن به دشمن ،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتید ، دست ناتوان را ،
تا توانایی بهتر را پدید آرید .
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند .
در چه هنگام ی بگویم من؟
یک نفر در آب می کند ، بیهوده ، جان قربان .
آی آدم ها بر ساحل بساط دلگشا دارید:
نان به سفره ، جامه تان بر تن ،
یک نفر در آب می خواند شمارا ،
موج سنگین را به دست خسته می کوبد.
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده .
سایه هاتان را ز راه دور دیده .
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان ، بی تابی اش افزون ،
می کند زین آب ها بیرون ،
گاه سر ، گه پا
آی آدم ها !
او زراه مرگ ، این کهنه جهان را باز ، می پاید،
می زند فریاد وامیّد کمک دارد :
-«آی آدم ها ! که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید »
موج می کوبد به روی ساحل خاموش .
پخش می گردد چنان مستی به
افتاده ، بس مدهوش .
می رود نعره زنان ، وین بانگ باز از دور می آید :
«آی آدم ها!»
و صدای باد هر دم دل گزاتر
در صدای باد بانگ او رهاتر ،
از میان آب های دور و نزدیک ،
باز در گوش این نداها:
«آی آدم ها !»
تهیه کننده : جلیل پور
نیما یوشیج